لاف درویشی مزن

سنایی

بـرگ بی بـرگی نداری، لاف درویشی مزن


رخ چـو عیاران میارا، جان چو نامردان مکن


یا برو همچون زنان، رنگی و بویی پیش گیر


یا چو مردان اندر آی و گوی در میدان فکن


هر چه بینی جز هوا، آن دین بود، بر جان نشان


هر چه یابی جز خدا، آن بُت بُوَد، در هم شکن


سر بــرآر از گــلشن تحقیق تا در کوی دین


کشتگــان زنـده بینی انـجـمن در انــجمن


هــر خسی از رنگ گفتاری بدین ره کی رسد


درد بــاید مــردسوز و مــرد بــاید گـامــزن


ساعتـــی بسیار مـی بـایـــد کشیدن انتــظار


تا که در جــوف صدف بـــاران شود دُر عــدن


روزها باید که تا گـــَـردون  گـَـردان یک شــــبی


عاشقـی را وصل بــخشد یـــــا غــریبی را وطـن


هفته ها باید که تا یک مشت پشم از پشت میش


زاهــدی را خـرقه گـــردد یــا حـماری را رسن


مــاه هــا باید که تا  یک پنـــــبه دانه ز آب و گل


شاهــدی را حلــّه گـــردد  یــا شهـیدی را کفن


ســالهـــا باید که  تا یک کودکی از روی طـبــــع


عالـــمی گردد نکــو  یـــا شاعری شیرین سخن


عـُمــــرها باید که تا  یک سنگ خــاره ،ز آفتاب


در بــدخشـان لعل گــردد  یا عقـیق اندر یمن


قـرن ها باید ، که تا  از لـُطـف حق  پیـــدا شود


بــایزیـدی در خــراسـان  یـا اُویسی در قـَــر ن


نفس تو جویای نان است و خرد جویای دین


گر بقا خواهی بدین آی، ار فنا خواهی به تن


گر همی خواهی که پَرها رویدت زین دامگاه


همچو کرم پیله جز گرد نهان خود متن


با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست


یا رضای دوست باید، یا هوای خویشتن


سوی آن حضرت نپـوید هیچ دل با آرزو


با چنین گلرخ نخسبد هیچکس با پیرهن


 

چارلز دیکنز را بشناسیم.


چارلز ديكنز

 رمان نویس معروف انگلیسی  در هفتم  فوريه 1812 میلادی از جان و اليزابت ديكنز

 متولد شد. او تنها در سن نه سالگي و تنها براي مدت كوتاهي از شانس رفتن به مدرسه

برخوردار شد.
ادامه نوشته

این کجا و آن کجا

  ایرج میرزا

دانــه ی فلفل سیاه و خــال مـه رویان سیاه


هــردو جانسوزند امـا این کجا و آن کجا 


شاه مـظلومان حسین و شاه جــلادان یــزید


هـــر دو سلطانند امــا این کجاو آن کجا 


دامــن دخت جوان و صورت مـردان پیر 


هــر دو چین دارند امــا ایـن کجا و آن کجا


تیغ جــلادان کج ا ست و ابروی دلدار کج 


هــر دو خون ریزند، اما این کجا و آن کجا


باعرض پوزش برای رؤیت ادامه ی ابیات باید رمز را وارد کنید.
ادامه نوشته

آندره ژید +احوال و آثار


  آندره پل ژيد از نویسندگان و شخصیت های ادبی بزرگ فرانسه است که


 در22 نوامبر  سال  ۱۸۶۹ .م. در پاریس به دنيا آمد و از نظر ذهنيت و روحيه


به آينده تعلق داشت؛ وي « زمان متغير» را فعالانه تجربه مي كرد و در تلاش


براي ساختن آينده بود .ژيد از ريشه مذهبي دوگانه اي برخوردار بود . پدرش


پروتستان و مادرش كاتوليكي ،بسيار ديندارتر و جزمي تر از شوهرش بود.


یازده ساله بود که پدر را از دست داد و به عللی از ادامه ی تحصیل بازماند.


در کودکی، روزی که به کلیسا رفته بود به شدت از مذهب گریزان گشت.


در جوانی شعر می سرود؛بسیار خجول و سر به زیر بود و با کمتر کسی مراوده داشت.


با دختر خاله اش ،امانوئل ، ازدواج کرد. تا بيست و سه سالگي از هرگونه ارتباطی


به دور بود در اين شرايط ، براي منحرف كردن تب و تاب جنسي اش، به نوشتن روي آورد


و اولين كتاب خود را با نام « يادداشتهاي آندره والتر»


در بيست و دو سالگي منتشر كرد؛ اين كتاب، داستان جواني


را باز مي گويد كه در نهايت، خود آندره ژيد است.

ادامه نوشته

خود را هم ببینیم

  مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین  و شنوایی اش کم شده .


به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع


را چگونه با او درمیان بگذارد. به این دلیل، نزد دکتر خانوادگی شان رفت


و مشکل را با او درمیان گذاشت. دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من


بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده ای وجود دارد.


این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو: ابتدا در فاصله 4 متری او بایست


و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله 3 متری


تکرار کن. بعد در 2 متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد.


آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او


در اتاق پذیرایی نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما


حدود 4 متر است. بگذار امتحان کنم، و سوالش را مطرح کرد ...


جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه رفت


و همان سوال را دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت


و به درب آشپزخانه رسید. سوالش را تکرار کرد و باز هم جوابی نشنید.


این بار جلوتر رفت و درست از پشت همسرش گفت: "عزیزم شام چی داریم؟


و این بار همسرش گفت:مگه کری؟! برای چهارمین بار میگم؛ خوراک مرغ!


گاهی هم بد نیست که نگاهی به درون خودمان بیندازیم


شاید عیب هایی که تصور میکنیم در دیگران است


در واقع در خودمان وجود دارد!  

آرایه ی مدح شبیه به ذم

  مدح شبیه به ذم..

مدح شبیه به ذم، صنعتی است که شاعر و یا نویسنده ای ، بیتی یا


مطلبی را بیاورد که در ابتدا با خواندن بخش اول،


ذم(نکوهش) به نظر آید؛ اما با خواندن ادامه سخن معلوم گردد


که قصد شاعر یا نویسنده مدح بوده است. این شیوه­


سخن ­پردازی را که به ظاهر ساختی نکوهشی دارد اما بر خلاف انتظار به


ستایش ختم می‌شود، و از همین رو


بهتر به دل می‌نشیند مدح شبیه به ذم(ستایش نکوهش گونه) نامیده‌اند.


پس مدح شبیه به ذم یعنی این که 


سخنور، کسی یا چیزی را به گونه‌ای بستاید که


خواننده نخست فریب بخورد و آن را نکوهش پندارد. اما بعد از 


خواندن تمام مطلب، تازه می‌فهمد به دامی شیرین، افتاده است،


اما از فریب­ خوردن خود خرسند می‌گردد .شعرا و نویسندگان


برای به­ وجودآوردن این صنعت بیشتر از واژه های  مثل؛ ولی،


لیک، اما، لیکن و جز آن یاری می‌جویند و بعد از 


آوردن این واژگان چیزی می‌آورد که آنچه را پیش از آن آورده


نه نقض و  رد بلکه تاکید می‌کند.


نمونه ها:.............

برا رؤیت نمونه ها که واقعاً خواندنی اند، باید رمز را بدانید.

ادامه نوشته

سجع و انواع آن

  سجع و انواع آن

سجع یک‌سانی دو واژه در یک عبارت ؛ از نظر واج یا واج‌های پایانی، وزن یا هر دوی آن‌هاست.


آرایه سجع در کلامی دیده می‌شود که حداقل دو جمله باشد و بیشتر در نثر به کار می‌رود؛


زیرا سجع‌ها باید در پایان دو جمله بیایند و آهنگ دو جمله را به یک‌دیگر نزدیک سازند


تا آرایه  ی سجع نامیده شوند؛ از این جهت سجع مانند قافیه است


که در پایان مصراع‌ها یا بیت‌های شعر آورده می‌شود.


اگر سجع‌ها در یک جمله در کنار یک‌دیگر به کار برده شوند، «تضمین مزدوج» نامیده می‌شود.


مانند: الهی بود و نابود من تو را یکسان .


نثر و شعری که در آن آرایه سجع به کار رود، «مسجع» نامیده می‌شوند.


سجع در شعر سجعی که در شعر به کار رود، قافیه میانی یا قافیه درونی نامیده می‌شود.


در قافیه میانی، شاعر هر بیت را به چهار بخش تقسیم کرده و در پایان سه بخش


از آن واژه‌هایی را آورده‌است که با هم سجع متوازی یا مطرف دارند؛


این روش رایج‌ترین شیوه کاربرد سجع در شعر است.


هر گاه هر مصراع به دو جمله بخش شده باشد، در هر مصراع، کلمه‌های


جمله اول با قرینه خود در جمله دوم هم‌وزن باشند، و سجع متوازن ایجاد کنند،


رویارویی سجع‌های متوازن، آرایه موازنه را پدید می‌آورد که می‌تواند


موسیقی لفظی ایجاد کند. موازنه‌ای که تمام سجع‌های آن متوازی باشد، «ترصیع» نامیده می‌شود.


این آرایه‌ها در شعر شاعرانی چون مسعود سعد، جمال‌الدین عبدالرزاق،


سعدی، مولوی، حافظ و سنایی وجود دارد.    


ادامه ی مطلب را بخوانید...
ادامه نوشته

12 توصيه براي کاهش تماس با امواج موبايل

در حال حاضر در جهان حدود 9/1 ميليارد نفر از تلفن همراه استفاده مي‌کنند و اين آمار در آمريکا فقط به 220 ميليون نفر مي‌رسد. تصورش را بکنيد ما در چه دنيايي از امواج تلفن‌هاي همراه زندگي مي‌کنيم. پژوهشگران دانشگاه صنعتي اميرکبير به تازگي با هدف بررسي خطرات احتمالي امواج الکترومغناطيسي تلفن همراه، آثار اين امواج بر بافت‌هاي مغز و جمجمه‌ را مدل‌سازي کرده‌اند....

به گفته دکتر رضا صراف، عضو هيات علمي دانشکده مهندسي برق دانشگاه اميرکبير و مجري اين طرح، ميزان جذب امواجي که از تلفن همراه به سمت گوش مي‌آيد، با توجه به فاصله تلفن همراه از گوش و فرکانس موج متفاوت است. به طور معمول بيش از 70 درصد امواج به‌وسيله بافت جمجمه و مغز جذب مي‌شود و به شکل انرژي حرارتي درمي‌آيد. صراف با اشاره به نتايج اين مطالعه مي‌گويد: «اگرچه عوامل گوناگوني از جمله فاصله تلفن همراه از گوش و ميزان فرکانس در جذب امواج موثر هستند اما اثر زيانبار صحبت بي‌وقفه با تلفن‌هاي همراه آشکار و بديهي است.» حتما شما هم نمي‌خواهيد با صحبت‌هاي طولاني با تلفن همراه تحت تاثير امواج خطرناک اين تلفن‌ها قرار بگيريد. در اين صورت چون نمي‌شود استفاده از تلفن همراه را کنار گذاشت، بايد بدانيد که چگونه مي‌توانيد اين آثار زيانبار را ضمن استفاده از تلفن همراه‌تان کاهش دهيد:

ادامه نوشته

یک حکایت و سه درس (پند)


  یک حکایت و سه درس (پند) 


آورده‌اند که شیخ جنید بغدادی، به عزم سفر، از شهر بغداد بیرون رفت


و مریدان از عقب او. شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند:


او مردی دیوانه است. گفت: او را طلب کنید که مرا با او کار است.


پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.


شیخ پیش او رفت و سلام کرد. بهلول جواب سلام او را داد


و پرسید:


چه کسی هستی؟


عرض کرد: منم شیخ جنید بغدادی.


فرمود: تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می‌کنی؟


عرض کرد: آری.. بهلول فرمود: طعام چگونه میخوری؟


عرض کرد: اول «بسم‌الله» می‌گویم و از پیش خود می‌خورم


و لقمه کوچک برمی‌دارم، به طرف راست دهان می‌گذارم


و آهسته می‌جوم و به دیگران نظر نمی‌کنم


و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی‌شوم


و هر لقمه که می‌خورم «بسم‌الله» می‌گویم


و در اول و آخر دست می‌شویم. بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند


و فرمود: تو می‌خواهی که مرشد خلق باشی؟


در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی‌دانی.


سپس به راه خود رفت. مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است.



خندید و گفت: سخن راست از دیوانه باید شنید


و از عقب او روان شد تا به او رسید. بهلول پرسید: چه کسی هستی؟


جواب داد: شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی‌داند.


بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را می‌دانی؟


عرض کرد: آری. سخن به قدر می‌گویم و بی‌حساب نمی‌گویم


و به قدر فهم مستمعان می‌گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می‌کنم


و چندان سخن نمی‌گویم که مردم از من ملول شوند


و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می‌کنم.


پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.


بهلول گفت: گذشته از طعام خوردن، سخن گفتن را هم نمی‌دانی.


سپس برخاست و برفت. مریدان گفتند: یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟


تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت: مرا با او کار است، شما نمی‌دانید.


باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه می‌خواهی؟


تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی‌دانی،


آیا آداب خوابیدن خود را می‌دانی؟ عرض کرد: آری.


چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه‌ خواب می‌شوم،


پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (علیه‌السلام) رسیده بود


بیان کرد. بهلول گفت: فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی‌دانی.


خواست برخیزد که جنید دامنش را بگرفت


و گفت: ای بهلول من هیچ نمی‌دانم، تو قربه‌الی‌الله مرا بیاموز.


  بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم.


بدان که اینها که تو گفتی همه فرع است


و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید


و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد


و سبب تاریکی دل شود. جنید گفت: جزاک الله خیراً!   و

ادامه داد:

در سخن گفتن باید دل پاک باشد


و نیت درست باشد وگرنه هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد.


پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد.  


و در خواب کردن این‌ها که گفتی همه فرع است؛


اصل این است که در وقت خوابیدن


در دل تو بغض و کینه و حسد هیچ بشری نباشد.  

قالب های شعر پارسی

قالب چیست؟

شکلی که قافیه به شعر می بخشد ،قالب نام دارد.

نکته:

در یک یا چند شعر که طرز قرار گرفتن قافیه ها یکسان است

به تعداد ابیات ، محتوا و یا وزن باید توجه کرد.

ادامه نوشته