پیشکش تو که نیستی و هستی
چه سعادتی است
گاه و بیگاه
مرا دست می دهد
میان گندم زارها
با تو
بودن و گفتن
از تو شنیدن و خندیدن
و به توفان رقص
از رویا برخاستن
و باز سرشار از تو بودن
بهار است
بهار در بهار
سنگ صبور
+ نوشته شده در دوشنبه شانزدهم اسفند ۱۳۹۵ ساعت 19:33 توسط یزدان
|